فست مووی

سروش تهرانی به تازگی از آمریکا به ایران بازگشته و پدرش اصرار به ازدواج او دارد. اما سروش که در گذشته پنج بار شکست عشقی خورده، حاضر به ازدواج نیست. پدر سروش تصمیم می گیرد با تهدید به اجرا گذاشتن چک و سفته وی را وادار به ازدواج کند. روزی سروش به طور اتفاقی با لیلی آشنا می شود و…

داستان فیلم درباره حوادث پس از انتخابات سال 88 است. این فیلم سیاسی ترین فیلم تاریخ سینمای ایران محسوب می شود.

قصه ی دو باجناق به نام‌های ناصر و مرتضی است که راه پدرزن خود را پیش گرفته و پس از فوت او برای واردات جنس به چین سفر می‌کنند. در راه چین، بد نمی‌بینند سری به پاتایا (شهر ساحلی مشهور خوش گذرانی تایلند) بزنند اما رویارویى آن ها با دوست قدیمى همه چیز را به هم می زند…

داستان دو شخصیت جامعه معاصر را روایت می کند که از دو طبقه اجتماعی کاملاً متفاوت هستند. آن ها در شرایطی ناگزیر به جا به جایی جایگاهشان می شوند. این تغییر جایگاه منجر به بروز موقعیت ها و واکنش های طنز می شود.

مریم که دختری مستقل و متکی به نفس است، پس از بازنشستگی پدرش اداره کارگاه مجسمه سازی او را به عهده می گیرد. او با وجود خواستگاران زیادش حاضر به ازدواج نیست. اما دختر دایی اش نغمه، چون خواستگار ندارد دچار افسردگی شده و دست به خودکشی می زند…

بهروز می‌خواهد برای ثروتمند شدن با دختر پولداری به نام سیما ازدواج کند. ولی موضوع فاش می‌شود و پدر دختر برای حفظ آبروی خود در مقابل خانواده، از دوستش کمک می‌خواهد. دوست خانوادگی نیز برادرزاده خود، امیر را معرفی می‌کند. بعد از برگزاری مراسم، سیما و امیر به ویلای پدر سیما می‌روند تا از بهروز انتقام بگیرند که…

هلن، دختری بیست و چندساله است که در آستانه خروج از ایران و مهاجرت غیرقانونی به ایتالیا به همراه اشکان است. در این میان اما نسرین، مادر هلن با معشوقه‌اش فرهاد دچار مشکل می‌شود و به هلن پناه می‌برد…

تهران جمعه؛ محمد و شیرین تنها تا بعد از ظهر فرصت دارند هزینه صافکاری ماشین تصادفی را که سوار آن هستند تأمین کنند. شیرین جرأت ندارد ماشین پدر را که مخفیانه از خانه بیرون آورده و با آن تصادف کرده، با آن وضع به خانه برگرداند. آن ها راهی خانه ای در شمال شهر می شوند تا با کاری که انجام می دهند، پول مورد نیاز را تأمین کنند.

مردی توسط یک زن تبهکار کشته می‌شود و دو غریبه را به جرم قتل بازداشت می‌کنند. یکی صحنه قتل را ندیده چون نابیناست، آن یکی هم فقط صحنه را دیده چون ناشنواست! آنها یک صبح تا غروب فرصت دارند که از این مهلکه جان سالم به در ببرند…

جنگ تمام شده و اخراجی ها به شهر برگشتند و هر کس در پی کسب و کاری است. یک برنامه زنده تلویزیونی در تلاش است تا تعدادی از رزمندگان را برای حضور در یک برنامه دعوت کند. شرایط نامساعد حال یکی از همرزمان او را راهی بیمارستان می کند، اما بر اثر حوادثی در سطح شهر دیر به بیمارستان می رسد و…