فست مووی

روایتگر داستان ماجراهای عجیب یک پدر است که به نوعی خود را دانشمند فرض می‌کند. او مدعی شده که قرص‌هایی برای رشد و فعالیت سریع کودکان اختراع کرده است. داستان از جایی آغاز می‌شود که دو دزد بچه‌هایی را می‌ربایند و این قرص‌های معجزه‌گر باعت ایجاد اتفاقاتی جذاب و بامزه در فیلم می‌شوند…

درباره زوجی به نام آیدا و عیسی است که به تازگی آیدا خانواده اش را در زلزله از دست می دهد. آیدا باردار است و عیسی برای تسکین دردش به دنبال راهی است و این تازه شروع ماجراست…

وحید با خبر می‌شود که همسرش بدون اجازه او پسر چهار ساله شان را برای جراحی قلب به تهران آورده. او بی وقت به همراه برادرش سعید خودش را به تهران می رساند و این آغاز بحران پیچیده ای بین آنهاست…

در این فیلم خواهید دید که رحمان (با بازی سعید آقاخانی) آبدارچی یک شرکت است و پزشک به او اعلام کرده که به‌زودی از دنیا خواهد رفت! از این‌جهت رحمان فکری به سرش می‌زند تا از مرگ خود برای خانواده‌اش سودی حاصل کند؛ امّا همیشه با بدشانسی روبه‌رو می‌شود. او با دوستش انوش (بهرام افشاری) نقشه‌هایی طراحی می‌کنند که اشکان (محمدرضا گلزار) پسر رئیس شرکت، بلایی سر رحمان بیاورد که خانواده رحمان با پول دیه، زندگی خوبی داشته باشند اما…

سلیمان قطار خنده را به قصد اثبات مرد بودنش در خانواده و جامعه تخته گاز می‌راند. چرا که به هزار و یک دلیل زیر سؤال رفته و او خود نیز به این امر واقف شده و درصدد رفع نواقص خود برآمده است و …

فیلم در مورد شخصی به نام قدرت است که طی عملی خودسرانه به قهرمان شهر تبدیل می‌شود و ماجراهای جدیدی برای او به وجود می‌آید…

سه آدم بدبخت و مفلوک که کارشان زنده کردن چک و مسائلی از این دست است، برای یک مورد کاری دربارهٔ سند زمین به برلین می‌روند و…

زندگی یک بازیگر پیشکسوت را روایت می‌کند که سالهاست جلوی دوربین نرفته است و حالا که بناست مراسم تجلیلی برایش برگزار شود، هیچ‌کس از محل زندگیش خبر ندارد. اینجاست که رفقای قدیمی این بازیگر که آنها نیز مدت هاست به دنبالش هستند، درصدد بر می‌آیند تا با کمک نوه اش او را پیدا کنند…

داستان از یک مهمانی شروع می‌شود که لیدا به همراه همسرش به آن دعوت شده‌اند. لیدا عکاس است و شوهرش فرزاد دقیقا مشخص نیست چه کاره است. کیوان دوست این دو نفر، دوست دختر جدیدی به نام رها گرفته و او را هم به مهمانی آورده است. این چهار نفر در راه برگشت به خانه با یک چیز یا کسی تصادف می‌کنند و فرار می‌کنند. فرزاد که پشت رل نشسته بوده سرتاپا استرس دارد و پیشنهاد می‌دهد که با جمع دوستانه‌شان بروند جایی در آرامش با هم صحبت کنند تا ببینند دقیقا باید چه کار کنند. آنها به خانه رها که تنها زندگی می‌کند می‌روند و…

یک صدابردار حرفه ای سینما ناگهان خود را گرفتار عشقی می یابد که او را مجبور به انتخاب می کند، انتخاب عشق یا وجدان…