جمشید و غلام در خانه توتونچی گیر میافتند. بیتا با کمک سیاوش به دنبال راهی است تا آنها را از خانه بیرون بیاورد. از طرفی فرهاد که به دنبال توتونچی است. رد او را گم میکند…
غلام و جمشید و بیتا 24 ساعت فرصت دارند تا جواهرات اصل را پیدا کنند. آنها به دنبال این میروند که بفهمند جواهرات بدل چطور ساخته شده و چه کسی آنها را سفارش داده بوده است…
در حالی که توتونچی قصد دارد از دست کسانی که تعقیبش میکنند مخفی شود، غلام و فری و جیمی مشغول یادگیری غواصی هستند تا به محل صندوق گنج لوریان دسترسی پیدا کنند…
جیمی و غلام آدرس محل صندوق امانات معبد را پیدا میکنند و در تلاشند از هر طریق ممکن به صندوقی که وصیتنامه لوریان درون آن نگهداری میشود دسترسی پیدا کنند.
غلام به همراه فرهاد و جمشید، شیائوژی را پیدا می کنند و متوجه میشوند لوریان قبل از مرگش جواهرات بسیار باارزشی را خریداری کرده است. حالا آنها به دنبال این هستند که بفهمند لوریان جواهرات را کجا پنهان کرده است…
بچه غلام توسط فنگ به گروگان گرفته شده است. جمشید به غلام و فرهاد میگوید لوریان ثروتی دارد که جایی پنهان است. حالا آنها باید به دنبال ثروت لوریان بگردند تا با پیدا کردن آن بتوانند بچه غلام را آزاد کنند…
غلام، فرهاد و جمشید از طرف یک مافیای چینی – هنگ کنگی به گروگان گرفته شده اند. آنها باید پول زیادی بپردازند. اما جور کردن این پول بر خلاف آنچه غلام و جمشید فکر می کنند، آسان نیست….
غلام خودش را برای سفر به چین آماده میکند که بیتا با پیشنهاد ازدواجی که غلام قبلا به او داده بود، موافقت میکند. حالا غلام بر سر دوراهی میماند که به چین برود یا در ایران بماند و با بیتا ازدواج کند…