فست مووی

نوروز در راه است، اما اهریمن در کمین است تا نوروز و بهار را از بین ببرد. عمو نوروز در مسیر کلبه ننه سرما و جست‌وجوی حاجی فیروز دچار سانحه می‌شود و طوفانی بزرگ آغاز می‌شود…

درباره جوانی به نام دانش، شیفته بازیگری است که در یک سلمانی به همراه شاپور کار می‌کند و شب‌ها بعد از اتمام کار به تمرین بازیگری می‌پردازد. صاحب‌کار او کاظم خان که فردی معتقد به اصول اخلاقی است، بر سر ماجرایی با سرهنگ کیانی از قدیم‌الایام مشکل دارد. مانفرد که دوست و کارچاق‌کن این سلمانی است، شبی وارد سلمانی شده و بیان می‌کند که موهای بلند زنانه را به قیمت خوب می‌خرد…

میرزا نوروز، عطاری است که حاضر نیست کفش‌های کهنه و پر از وصله خود را به دور انداخته و کفش‌هایی نو بخرد و همین امر سبب شده تا مردم شهر او را دست بیندازند و مسخره کنند. همسر و فرزندانش نیز که دیگر طاقت این وضع را ندارند، او را ترک کرده و شرط بازگشتشان را خرید کفش‌هایی نو از سوی میرزا قرار می‌دهند و…

دو خان به نام های فتح الله خان و امرالله خان بر سر انتخابات شوراها در یک روستا با یکدیگر رقابت می کنند و داستان های جالبی را رقم می زنند که خود و دیگران را درگیر می کنند و…

پسر جوانی به نام علی برای معالجه، پدر بیمارش را به بیمارستان بزرگی می‌برد اما نمی‌تواند پدرش را بستری کند. آن ها چند روزی را سپری می‌کنند تا این که با شخصی به نام سامری رو به رو می‌شوند. پدر از او کمک می‌خواهد، سامری به پدر و پسر می‌گوید که اگر می‌خواهند به سادگی پول زیادی به دست آورند، فردای آن روز صبح زود ساعت شش سر چهارراه منتظر او باشند و…

همه امید زندگی مش حسن به تنها گاوی است که در طویله اش دارد و از وجود آن علاوه بر امرار معاش خانواده خود، افراد روستا را نیز بهره‌مند می‌سازد. همه این مسائل باعث شده‌است که مش حسن دلبستگی خاصی به این گاو داشته باشد. اما روزی که مش حسن به شهر رفته، گاو به علت نامشخصی می‌میرد و افراد روستا با موافقت همسر مش حسن نعش گاو را در چاه روستا می‌اندازند و پس از بازگشت مش حسن وانمود می‌کنند که گاو گریخته‌است ولی او باور نمی‌کند و…

مردی به اتفاق همسرش از شهرستان راهی تهران می‌شوند تا فرزندانشان را ببینند. اما دخترها و پسرها آن قدر درگیر مشکلات زندگی شده‌اند که نمی‌توانند از پدر و مادرشان پذیرایی کنند…

قصه عشق اساطیری شمس و طلعت…

دایی غفور راننده یک تاکسی فرودگاه، با وجود همه مدارکی که ثابت می‌کند پسرش یوسف در جنگ شهید شده، هنوز فکر می‌کند که او زنده است و حتی حرف دامادش اصغر را که همرزم یوسف بوده قبول نمی‌کند. او با این که پلاک یوسف را هم در شکم یک کوسه یافته‌اند، همیشه منتظر است پسرش بازگردد. دایی غفور در فرودگاه با دختر جوانی به نام شیرین آشنا می‌شود که برای یافتن برادرش خسرو که در جنگ گم شده از اروپا به ایران آمده است…

لامینور، به معنای اولین گام و آکوردی است که هنرجویان گیتار فرا می‌گیرند. این فیلم درباره یک نوازنده دختر است که…