فست مووی

در فیلم بهشت تبهکاران، یک نویسنده و فعال کارگرى جوان، ناخواسته اسیر دسیسه‌هاى تبهکاران مى‌شود…

این فیلم داستان زوج جوانی است که در شب عروسی دچار اختلاف شده و این اختلاف به مشکلی ریشه‌ای در زندگی مشترک‌شان تبدیل می‌شود. این اختلاف ادامه پیدا می کند و دختر مرتب ناز می کند و شوهر بیچاره به دنبال او می دود و…

دو خان به نام های فتح الله خان و امرالله خان بر سر انتخابات شوراها در یک روستا با یکدیگر رقابت می کنند و داستان های جالبی را رقم می زنند که خود و دیگران را درگیر می کنند و…

یک مامور و تروریست اسرائیلی برای ترور دانشمندان هسته ای به ایران فرستاده می شود. سیاست کاری این مامور ورزیده و حرفه ای، طوری است که تمایلی به کار گروهی ندارد و تنها از آدم های فریب خورده و یکبار مصرف استفاده می کند که تا لحظه آخر ماموریتشان اطلاعی از کاری که انجام می دهند ندارند. یک موتور سوار مسافربر در دام او می افتد و ناخواسته برای ترور دانشمندان ایرانی تعلیم می بیند…

فرید یک روز صبح با خبر می شود که صاحب عمارت قدیمی که در آن سکونت دارند، ساعت نه شب به فرودگاه می رسد. حالا او و ساکنینی که فرید بدون اطلاع صاحب خانه آنها را به عمارت آورده تنها دوازده ساعت فرصت دارند تا خانه را خالی کنند، اما…

دختر و پسر جوانی هر کدام متعلق به یک طبقه اجتماعی متفاوت، ناخواسته در یک مسیر مشترک کنار هم قرار می‌گیرند تا اتفاقات تازه ای را رقم بزنند…

جوانی به نام سهیل با تکیه به ثروت پدرش، فقط به خوش گذرانی مشغول است. او شبی در راه بازگشت از یک مهمانی تصادف می‌کند و مجروح می‌شود. مقصر از صحنه می‌گریزد و دختری به نام سمیه او را به بیمارستان می‌رساند و…

فرشید کیانی یک سایکوپات سادیستیک است و جنون آدمکشی دارد. شیرین که از ازدواج اولش دختری به نام نازنین دارد، به عقد فرشید در می‌آید، بی‌آن‌ که از گذشته وی چیزی بداند. فرشید که دچار اختلال شخصیتی آنتی سوشیال (ضد اجتماعی) است، دکتر معالج نازنین را وحشیانه می‌کشد. آرزو حکمی که خواهرش به دست فرشید در گذشته به قتل رسیده، می‌کوشد تا با همکاری خبرنگار روزنامه خبر حوادث و جلب حمایت سرهنگ اداره آگاهی، قاتل خواهرش را به دام اندازد و…

فیلم درباره جوانی به نام بهروز است که دست به هر کاری می‌زند شکست می‌خورد. بهروز به جای اینکه دلیل ناکامی‌هایش را بیابد، فکر می‌کند آدم بدشانسی است و چون بدشانسی‌هایش تداوم می‌یابد، دست به خودکشی می‌زند. اما چون قرص مسهل خورده بوده، نجات می‌یابد. بهروز دوباره تصمیم به خودکشی می‌گیرد ولی این بار یک رزیدنت جوان اعصاب و روان به نام پریسا او را نجات می‌دهد و برای اینکه مانع خودکشی دوباره او شود قول می‌دهد دیگر بدشانسی نیاورد و حتی یک شانس خیلی بزرگ هم در انتظارش باشد. بهروز باور می‌کند اما تهدید می‌کند که اگر چنین نشود خود را خواهد کشت و این سرآغاز ماجراهای جدیدی است که برای بهروز شکل می‌گیرد و…