فست مووی

زمان آن رسیده که بازی اجباری کاوه و همتا آغاز شود. بازی با بزرگان از نوع خطرناک و در خانه حریف…

همیشه عشق های بزرگ و زیبا، دشمنان بزرگ و مخوف داشته اند، عاشق و معشوق می بایست با رنج های بسیاری برای دوام عشق شاعرانه شان روبرو شوند…

همتا در دوراهی انتخاب بین همراهی اخگر برای دیدن مادر خود و یا فرار برای بودن با کاوه قرار گرفته‌است. از طرفی کاوه با بی‌میلی برای کتی جشن تولدی تدارک دیده و بهرام را به آن دعوت کرده که قرار بود مراقب همتا باشد…

همتا با راز بزرگ جدایی کاوه از او روبرو می‌شود. حقیقتی تلخ که سرنوشت هر دو را به بحران جدی کشانده اما معجزه عشق در بخشیدن است. همزمان باب بالغ‌تر شدن عشق کاوه و همتا اخگر به شکل غافلگیرکننده‌ای تا یک قدمی یافتن همتا جلو رفته است…

همتا از آنچه بعد از جدایی کاوه بر سرش آمده می‌گوید و کاوه در می‌یابد که او در چنگال مردی مخوف به بند کشیده شده است. پس باید همتا را یکی یکی از این غل و زنجیرها رها کند اما زمان آن رسیده که راز سر به مهر ازدواج کاوه و کتی بر ملا شود و…

کاوه این بار عهد می‌بندد که دیگر همتا را رها نکند. حال کاوه بهرام و همتا باید کاری کنند تا نه دست اخگر به همتا برسد و نه کتی از راز حضور همتا آگاه شود. اما مخفی شدن از دست دو شخص باهوش و قدرتمند کار بسیار سختی ست…

رویارویی غافلگیرکننده کاوه و همتا به همان اندازه که رویایی و عاشقانه است. به همان اندازه نگران کننده و ترسناک می نماید. چرا که عشق های بزرگ و عمیق همیشه دشمنان بزرگ و مخوف داشته اند و…

همزمان با تلاش کاوه برای بیرون آمدن از اسارت کتی، همتا ناخواسته در حال ورود به دنیای پیچیده و ناشناخته اخگر است. اما هر دو غافل از تقدیری که روزگار برایشان رقم زده و …

سلمان غافل از فداکاری بزرگ کاوه، به سراغ کاوه و کتی می رود تا ازدواج آن ها را به جدایی بکشاند. در دوئلی میان او و کتی، کاوه است که باید تیر خلاص را بزند و …

راز بزرگ بر ملا می شود. کاوه با ناممکن ترین فرد ممکن ازدواج کرده است و این جنجالی تازه می آفریند و…